شعری دیگر از نزار قبانی

برای چه تلفن می کنی؟
چرا با کمک تمدن
شبیخون می زنی؟
وقتی عشق تو
در فصل اقاقی ها مرده،
چرا به صدایت فرمان می دهی تا دوباره مرا بکُشند؟
صدایت چنگالی دارد
و تنم رو اندازی دمشقی ست
منقّش شده به ضربه ها!
یک روز سیم تلفن رشته یی از یاس بود
حالا طناب دارمن است!
یک روز فرش ابریشمین بود برای آرمیدن من و
امروز صلیبی خار آزین که به قناره ام می کِشد!
صدای تو شعف را به من می بخشید!
گنجشکی از گوشی تلفن بیرون می پرید!
با او قهوه می خوردم و
سیگار دود می کردم و بال در می آوردم!
صدایت بخش عظیمی از زندگی من بود
سایه ی من، چشمه و نسیم من ،
یک روز شعف عطر نعنا بود و
امروز ،ناقوس ِعزاست با بارانی دیوانه که غسلم می دهد!
کشتن ِ مرا تمام کن!
رگ ها و عصب هایم قطع شده اند!
حتی اگر صدایت به بنفشی ِ سابق باشد ، من نمی بینمش
شاید کور رنگی گرفته ام!
ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

۱ نظر:

ناشناس گفت...

شعرهاي عاشقانه‌ام
بافته انگشتان توست
و مليله دوزي
زيبايي‌ات
پس هرگاه
مردم شعري تازه از من بخوانند
تو را سپاس می‌گويند!

Related Posts with Thumbnails