تازه ترین شعر بانوی غزل سیمین بهبهانی




 این آخرین تازه ترین شعر بانوی غزل سیمین بهبهانی است. حیف است نخوانیدش . اگر هم خوانده اید باز بخوانید:

خواهی نباشم و خواهم بود دور از دیار نخواهم شد
تا "گود" هست، میان دارم اهل کنار، نخواهم شد
یک دشت شعر و سخن دارم حال از هوای وطن دارم
چابک غزال غزل هستم آسان شکار نخواهم شد

من زنده ام به سخن گفتن جوش و خروش و برآشفتن
از سنگ و صخره نیاندیشم سیلم، مهار نخواهم شد
گیسو به حیله چرا پوشم گردآفرید چرا باشم
من آن زنم که به نامردی سوی حصار نخواهم شد
برقم که بعد درخشیدن از من سکوت نمی زیبد
غوغای رعد ز پی دارم فارغ ز کار نخواهم شد

تیری که چشم مرا خسته ست بر کشتنم به خطا جسته ست
"بر پشت زین" ننهادم سر اسفندیار نخواهم شد
گفتم از آنچه که باداباد گر اعتراض و اگر فریاد
"تنها صداست که می ماند" من ماندگار نخواهم شد
در عین پیری و بیماری دستی به یال سمندم هست
مشتاق تاختنم؛ گیرم دیگر سوار نخواهم شد.
ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

هرچه کنی بکن، مکن ترک من ای نگار من

 
هرچه کنی بکن، مکن ترک من ای نگار من
هرچه بری ببر، مبر سنگدلی به کار من

هرچه بری ببر، مبر رشته الفت مرا
هرچه کنی بکن، مکن خانه اختیار من

هرچه روی برو، مرو راه خلاف دوستی
هرچه زنی بزن، مزن طعنه به روزگار من

هرچه کشی بکش، مکش باده به بزم مدعی
هرچه خوری بخور، مخور خون دل فگار من
 
هرچه شوی بشو، مشو تشنه به خون زار من
هرچه نهی بنه، منه دام به رهگذار من
_________________
شوریده شیرازی

نقاشی از استاد هادی ضیاالدینی
ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

کجا بود آن جهان... با صدای احمد شاملو


 

کجا بود آن جهان
که کنون به خاطره‌ام راه بربسته است؟ ــ:
آتشبازیِ بی‌دریغِ شادی و سرشاری
در نُه‌توهای بی‌روزنِ آن فقرِ صادق.

قصری از آن دست پُرنگار و به‌آیین
که تنها
سر پناهکی بود و
بوریایی و
بس.

کجا شد آن تنعمِ بی‌اسباب و خواسته؟

کی گذشت و کجا
آن وقعه‌ی ناباور
که نان‌پاره‌ی ما بردگانِ گردنکش را
نان‌خورشی نبود
چرا که لئامتِ هر وعده‌ی گَمِج
بی‌نیازیِ هفته‌یی بود
که گاه به ماهی می‌کشید و
گاه
دزدانه
از مرزهای خاطره
می‌گریخت،
و ما را
حضورِ ما
کفایت بود؟

دودی که از اجاقِ کلبه بر نمی‌آمد
نه نشانه‌ی خاموشی‌ِ دیگدان
که تاراندنِ شورچشمان را
کَلَکی بود
پنداری.

تن از سرمستیِ جان تغذیه می‌کرد
چنان که پروانه از طراوتِ گُل.
و ما دو
دست در انبانِ جادوییِ شاه‌سلیمان
بی‌تاب‌ترینِ گرسنگان را
در خوانچه‌های رنگین‌کمان
ضیافت می‌کردیم.

هنوز آسمان از انعکاسِ هلهله‌ی ستایشِ ما
(که بی‌ادعاتر کسانیم)
سنگین است.

این آتشبازیِ بی‌دریغ
چراغانِ حُرمتِ کیست؟

لیکن خدای را
با من بگوی کجا شد آن قصرِ پُرنگارِ به‌آیین
که کنون
مرا
زندانِ زنده‌بیزاری‌ست
و هر صبح و شامم
در ویرانه‌هایش
به رگبارِ نفرت می‌بندند.

کجایی تو؟
        که‌ام من؟
         و جغرافیای ما
                         کجاست؟
 

______________________
احمد شاملو، مدایح بی صله
۲۵بهمنِ  ۱۳۶۴

ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

مجموعه کاریکلماتورهای با مزه - بخش اول

 

کاریکلماتور نامی است که احمد شاملو بر نوشته‌های پرویز شاپور گذاشت. این کلمه ابتدا در سال ۱۳۴۷ در مجله خوشه به سردبیری شاملو به کاربرده شد و حاصل پیوند «کاریکاتور» و «کلمه» است. به نظر شاملو، نوشته‌های شاپور کاریکاتورهایی است که با کلمه بیان شده‌است.

 نمونه‌هایی از کاریکلماتورهای پرویز شاپور

  • اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان می‌سازم.
  • به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است.
  • به یاد ندارم نابینائی به من تنه زده باشد.
  • قلبم پرجمعیت ترین شهر دنیاست.
  • قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است.
  • هر درخت پیر، صندلی جوانی می‌تواند باشد.
  • گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرندهٔ محبوس است.
  • روی همرفته زن و شوهر مهربانی هستند!
  • غم، کلکسیون خنده‌ام را به سرقت برد.
  • بلبل مرتاض، روی گل خاردار مینشیند!
منبع: گزینه کاریکلماتورهای پرویز شاپور، انتشارات مروارید، چاپ اول، ۱۳۷۱

 _________________________________________________________
بخش اول مجموعه کاریکلماتور های برگزیده وبلاگ دوز روزانه شعر و موسیقی


فیلم و تلویزیون
  • نور پس از برخورد به صحنه ، ضربه مغزی شد !!
  • تصویربردار تصویر را برداشت و متواری شد !!
  • سلام گرم گوینده ، عرق شنوندگان را در آورد !!
  • با یک ریال سریال ساختم !!
  • نویسنده از شدت عصبانیت ، شخصیت های داستانش را لای فیلمنامه زندانی کرد !!
  • فیلم از بس آبکی بود ، تلویزیون در آن غرق شد !!
  • دوربین از تصویر بیمار در بیمارستان عیادت کرد !
  • گوینده وقتی از عشق حرف می زد ، عاشق میکروفن شد !
  • با دوربین به شکار تصویر رفتم !
  • بعضی ها چون چند چهره اند ، نیازی به چهره پرداز ندارند ! 

عاشقانه
  • فاصله ام از قلب تو بیش از هشت فرسنگ شده است؛ نمازم را باید شکسته بخوانم. 
  • لیلی را به مجنون ندادند؛ دلیلشان این بود که تو مجنونی.
  • نانوا هم جوش شيرين ميزند؛ بيچاره فرهاد.
  • چرخ قلبم را با میخ نگاهت پنچر نکن !!
  • قفلی که با کلید محبت باز نشود ، حتما دست کاری شده !!
  • پروانه براي اينکه نسوزد شمع را فوت کرد.
  • یه نفر دلشو می بازه ، مربی اش رو از کار برکنار می کنه.
  • بيدمجنون، بهترين چوبه‌دار برای شکست‌خورده در عشق است
  • عاشق دلشکسته، هميشه زير درخت بيدمجنون می‌نشيند.
  • درودگر عاشق‌پيشه، دنبال درخت بيدمجنون می‌گردد.
  • سایه ام عاشق سایه ات شده است ، می خواستم ببینم آیا می توانیم همسایه شویم ؟

اجتماعی
  •  نیمه شب دزد پایم را لگد می کند.
  • مامای دست پاچه و قيچی شکسته که ديدم به خودم خنديدم. 
  • زندگي سخت ترين راه خودكشي است .
  • آخرين ايستگاه زندگي مرگ است .
  • در زندگي ، حل مسالهء بودن و نبودن به عهده مرگ است .
  • كمترين آمار طلاق متعلق به حلزون هاست ، چون نه مشكل خانه دارند نه ماشين !!!
  • بیشترین آمار ازدواج متعلق به حلزون هاست ، چون هم خانه دارند هم ماشين !!!
  • چاشني غذاهاي من ، ترشي غصه هايم است.
  • برای مردن، یک عمر باید صبر کرد.
  • وقتی از خواب پرید، پایش شکست.
  • آنقدر خودبین بود که احتیاج به آیینه نداشت.
  • از وقتی خجالت می کشه، نقاش ماهری شده.
  • چون پول نداشت کفش بخرد، پا تو کفش مردم می کرد.
  • شیر باغ وحش، چکه می کرد.
پزشکی
  •  برای رفع کم خونیش، خون دل می خورد.
  • قرص ماه را به جای مسکن خوردم !!
  • با یک نسخه از کتابم به داروخانه رفتم !!
  • کدام دکتری می تواند نبض روحم را بگیرد .
  • بعضی ها از ترس اینکه مبادا دچار دل درد شوند ، به درد دل دیگران گوش نمی دهند !
ادامه دارد...

ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

Pour toi, mon amour برای تو ای یار


رفتم راسته ی پرنده فروش ها و
 پرنده هایی خریدم
برای تو ای یار

رفتم راسته ی گلفروش ها و
گل هایی خریدم
برای تو ای یار

رفتم راسته ی آهنگر ها و
زنجیر هایی خریدم
زنجیر های سنگینی برای تو ای یار

بعد رفتم راسته ی برده فروش ها و
دنبال تو گشتم
اما نیافتمت ای یار.
 _____________________
ژاک پره ور - ترجمه احمد شاملو

متن اصلی:

Pour toi, mon amour
Je suis allé au marché aux oiseaux
Et j'ai acheté des oiseaux
Pour toi
Mon amour
Je suis allé au marché aux fleurs
Et j'ai acheté des fleurs
Pour toi
Mon amour
Je suis allé au marché à la ferraille
Et j'ai acheté des chaînes
De lourdes chaînes
Pour toi
Mon amour
Et je suis allé au marché aux esclaves
Et je t'ai cherchée
Mais je ne t'ai pas trouvée
Mon amour
_________________
Jacques Prévert
ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

خطابه


نیروی جاذبه
شاعران را سر به زیر کرده است
بر خلاف منجم ها که هنوز سر به هوایند
تمام سیب ها افتاده اند
و نیوتن، پشت وانت
سیب زمینی می فروشد
آهای آقای تلسکوپ!
گشتم نبود، نگرد نیست!

______________
اکبر اکسیر 

عکس بالا، پروفسور استفن هاوکینگ را در جاذبه صفر (بی وزنی) نشان می دهد.
ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

خانوادگی، شعری از ژاک پره ور با ترجمه و صدای احمد شاملو

 
مادر میبافه 
پسر میجنگه
به نظر مادره این وضع خیلی طبیعیه.

- پدره چی؟ اون چیکار میکنه؟

- پدره کار میکنه....

زنش میبافه

پسرش میجنگه

خودش کار میکنه.

بنظر پدره این وضع خیلی طبیعیه.



- خوب، پسره چی؟

پسره اوضاع چجور میبینه؟

- پسره هیچی، هیچی که هیچی:

پسره، ننش میبافه باباش کار میکنه خودش میجنگه

جنگ که تموم بشه تنگ دل باباهه می چسبه به کار.


جنگ ادامه پیدا میکنه و مادره هم ادامه میده: میبافه

پدرهم ادامه میده: کار میکنه

پسره کشته شده، دیگه ادامه نمیده.

پدره و مادره میرن گورستون

بنظر پدره و مادره این وضع خیلی طبیعیه.


زندگی ادامه داره،

زندگی با بافتنی و جنگ و کار

با کار و جنگ و بافتنی و جنگ

زندگی

با گورستون.

فایل صوتی دکلمه و موسیقی شعر فوق با صدای جادویی شاملو را از اینجا دانلود نمایید.
_____________________
  ژاک پره ور
ترجمه احمد شاملو الف.بامداد 
ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

First Song For B


 

Watch the stream run by you
Watch the Indian chief, wrapped in blue corn leaves drift by you
Watch it take root in the sun's pond, and rise at the fire
Oh, no more being matchwood
Only rising higher

I wanna see you be the one whose first light
Harbors in the new day
and see you settle into yourself
and never be afraid

Now I take everything as a good sign, because I'm in love
I take everything as a sign, from God

And now I give myself to you alone
No more nights hang above me
Oh, B...

Please destroy me, please destroy me, please destroy me, please destroy me yeah...




برگردان فارسی: 

به جریانی که به راه انداخته ای نگاه کن
به رئیس سرخپوست ها که در برگ های ذرت پیچیده شده و بوسیله تو به حرکت در می آید نگاه کن
نگاه کن چگونه در تالاب خورشید ریشه می دواند و بر آتش برمی خیزد
آه،  دیگر یک تکه ی چوب نیست که فقط بالاتر برود (رشد کند)

می خواهم تو را تماشا کنم هنگامی که اولین تابش تو
در روزِ نو، لنگر می اندازد
 و تو در خود آرام گرفته ای
و هرگز هراسی به دل راه نمی دهی

حالا دیگر همه چیز برایم نشانه هایی خوب هستند چرا که عاشق شده ام
 همه چیز را نشانی از سوی خدایم می پندارم

و اکنون خودم را تنها به تو می سپارم 
دیگر شبی بر من آویخته نخواهد شد
آه، ب...

لطفا مرا ویران کن،  مرا ویران کن،  مرا ویران کن،  مرا ویران کن 
_________

Devendra Banhart
ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

شبانه



اگر كه بيهده زيباست شب
براي چه زيباست
شب
براي كه زيباست؟

شب و
رود بي انحناي ستارگان
كه سرد مي گذرد.

و سوگواران دراز گيسو
بر دو جانب رود
ياد آورد كدام خاطره را
با قصيده نفسگير غوكان
تعزيتي مي كنند
به هنگامي كه هر سپيده
به صداي هماواز دوازده گلوله
سوراخ
مي شود؟

***

اگر كه بيهده زيباست شب
براي كه زيباست شب
براي چه زيباست؟

______________
الف. بامداد 
ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

مساله ای نیست

 
رها شدن بر گرده ی باداست و
با بی ثباتی سیماب وار هوا
بر آمدن
به اعتماد استقامت بال های خویش

ور نه مساله ای نیست
پرنده ی نو پرواز
بر آسمان بلند
سرانجام
پر باز می کند

جهان عبوس را
به قباره ی همت خود بریدن است
آزادگی را
به شهامت آزمودن است و
رهایی را
اقبال کردن

حتی اگر زندان
پناه ایمن آشیانه ایست و
گرمجاي بی خیالی سینه ی مادر
حتی اگر زندان
بالش گرمیست از بافه ی عنکبوت و
تارک پیله

رهایی را شایسته بودن است
حتی اگر رهایی
دام باشه و قرقیست
یا معبر پردرد پیکانی از کمانی

وگرنه مساله ای نیست
پرنده ی نو پرواز
بر آسمان بلند
سرانجام
پر باز می کند
 __________
الف. بامداد 

ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

ماهی تو

ماهي تو که بر بام شكوه آمده است

آيينه ز دستت به ستوه آمده است

خورشيد اگر گرم تماشاي تو نيست !

دلگير مشو، ز پشت کوه آمده است!


ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

قلعه حيوانات

در كوچه، گوسفندم
در مدرسه، طوطي
در اداره، گاو
به خانه كه مي‌رسم سگ مي‌شوم
چوپاني از برنامه كودك داد مي‌زند:
گرگ آمد! گرگ آمد!
و من كنار بخاري
شعر تازه‌ام را پارس مي‌كنم

________
اکبر اکسیر

ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

بتمرگ

بهزیستی نوشته بود:

شیر مادر ، مهر مادر ، جانشین ندارد.

شیر مادر نخورده ، مهر مادر پرداخت شد

پدر یک گاو خرید

             و من بزرگ شدم.

اما ، هیچ کس حقیقت مرا نشناخت

جز معلم عزیز ریاضی ام

که همیشه می گفت:

                 گوساله ، بتمرگ!! 

_______ 
اکبر اکسیر

ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

ما بیرون زمان ایستاده ایم

در نیست/راه نیست

 شب نیست/ماه نیست

نه روز و نه آفتاب

ما بیرون زمان ایستاده ایم با دشنه ی تلخی در گرده هایمان

هیچکس با هیچکس سخن نمی گوید که خاموشی به هزار زبان در سخن است

در مردگان خویش نظر می بندیم با طرح خنده ای
و نوبت خود را انتظار میکشیم بی هیچ خنده ای

الف. بامداد

ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

اقرار می‌خواهد مگر؟

اینکه دلتنگ توام اقرار می‌خواهد مگر؟
اینکه از من دلخوری انکار می‌خواهد مگر؟

وقت دل کندن به فکر باز پیوستن مباش
دل بریدن وعده دیدار می‌خواهد مگر؟

عقل اگر غیرت کند یک بار عاشق می‌شویم
اشتباه ناگهان تکرار می‌خواهد مگر؟

من چرا رسوا شوم یک شهر مشتاق تواند
لشکر عشاق پرچم‌دار می خواهد مگر؟

با زبان بی‌زبانی بارها گفتی:"برو"!
من که دارم می‌روم! اصرار می‌خواهد مگر؟

*روح سرگردان من هر جا بخواهد می‌رود*
خانه دیوانگان دیوار می‌خواهد مگر؟

مهدی مظاهری
ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز
Related Posts with Thumbnails