شعری دیگر از نزار قبانی

برای چه تلفن می کنی؟
چرا با کمک تمدن
شبیخون می زنی؟
وقتی عشق تو
در فصل اقاقی ها مرده،
چرا به صدایت فرمان می دهی تا دوباره مرا بکُشند؟
صدایت چنگالی دارد
و تنم رو اندازی دمشقی ست
منقّش شده به ضربه ها!
یک روز سیم تلفن رشته یی از یاس بود
حالا طناب دارمن است!
یک روز فرش ابریشمین بود برای آرمیدن من و
امروز صلیبی خار آزین که به قناره ام می کِشد!
صدای تو شعف را به من می بخشید!
گنجشکی از گوشی تلفن بیرون می پرید!
با او قهوه می خوردم و
سیگار دود می کردم و بال در می آوردم!
صدایت بخش عظیمی از زندگی من بود
سایه ی من، چشمه و نسیم من ،
یک روز شعف عطر نعنا بود و
امروز ،ناقوس ِعزاست با بارانی دیوانه که غسلم می دهد!
کشتن ِ مرا تمام کن!
رگ ها و عصب هایم قطع شده اند!
حتی اگر صدایت به بنفشی ِ سابق باشد ، من نمی بینمش
شاید کور رنگی گرفته ام!
ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

غزلی دیگراز مولانا



به جان تو ، که ازین دلشده کرانه مکن
بساز با من مسکین و عزم خانه مکن
شراب حاضر و دولت ندیم و تو ساقی
بده شراب و دغلهای ساقیانه مکن
نظر به سوی حریفان بکن که مست تو اند
نظر به روزن و دهلیز و آستانه مکن
بجز به حلقه ی عشاق روزگار مبَر
بجز به کوی خرابات آشیانه مکن
ببین که عالم دام است و آرزو دانه
به دام او مشتاب و هوای دانه مکن
زدام او چو گذشتی ، قدم بنه بر چرخ
به زیر پای بجز چرخ آستانه مکن
به آفتاب و به مهتاب التفات مکن
یگانه باش و بجز قصد آن یگانه مکن
زمانه روشن و تاریک و گرم و سرد شود
مُقام جز به سر ِ چشمه ی زمانه مکن
ولی چه سود؟ که کار بتان همین باشد
مگو به شعله ی آتش : " هلا ، زبانه مکن."
بگو : " به هر چه بسوزی بسوز جز به فراق
روا نباشد و این یک ستم روانه مکن. "
ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

5 شعر از نزار قباني

گیس عشق ما بلند شده
می باید قیچی اش کنیم
وگرنه،
تو را و مرا می کشد.
***
آن سوی روزهای دوری و تنهایی
با بوسیدن لبان تو احساس می کنم
نامه یی عاشقانه را
در صندوق ِ پست ِ قرمزی انداخته ام.
***
هر مرد که پس از من ببوسدت
بر لبانت ،
تاکستانی خواهد یافت
که من کاشته ام.
***
چشمانت کارناوال آتش بازی ست!
یک روزدر هر سال
برای تماشایش می روم
و باقی روزهایم را
وقف خاموش کردن آتشی می کنم
که زیر پوستم شعله می کشد.
***
آه ! ای کاش ،
روزی از خوی خرگوشی رها شوی و بدانی
که من صیاد تو نیستم،
عاشق توام.
______________
نزار قباني، شاعر سوري
ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

تذكره الاولیا


حلاج توبه نامه نوشت
دار فانی را وداع گفت
او حالا در بغداد
دار بست فلزی كرایه می دهد
عطار در نبش بازار نیشابور
داروی گیاهی تقویت جنسی می فروشد
شبلی هم به دُبی رفته است
و از شبكه مشاورین املاك جنید
٢٤ ساعته انا الحق می زند
بایزید هم چنان با یزید است
شب بخیر !
______
اكبر اكسير
ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

سر مست شد نگارم














سرمست شد نگارم ،بنگر به نرگسانش
مستانه شد حدیثش،پیجیده شد زبانش
گه می فتد ازین سو ، گه می فتد از آن سو
آن کس که مست گردد ،خود این بود نشانش
چشمش بلای مستان ، ما را ازو مترسان
من مستم و نترسم از چوب شحنگانش
ای عشق ، الله الله ، سرمست شد شهنشه
برجه ، بگیر زلفش ، درکش درین میانش
اندیشه یی که آید در دل ، ز یار گوید
جان بر سرش فشانم پر زر کنم دهانش
آن روی گلستانش ،وآن بلبل بیانش
وان شیوه هاش یارب ، تا با کی است آنش
این صورتش بهانه ست ،او نور آسمان است
بگذر ز نقش و صورت ، جانش خوش است، جانش
دی را بهار بخشد، شب را نهار بخشد
پس این جهان مرده زنده ست از آن جهانش
مولانا
ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

سلام، خداحافظ


اعتراف
من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می ترسم
دین را دوست دارم ولی از کشیش ها می ترسم
قانون را دوست دارم ولی از پاسبان ها می ترسم
عشق را دوست دارم ولی از زن ها می ترسم
کودکان را دوست دارم ولی از آئینه می ترسم
سلام را دوست دارم ولی از زبانم می ترسم
من می ترسم، پس هستم
این چنین می گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم ولی از روزگار می ترسم
***
سلام، خداحافظ

سلام، خداحافظ
چیزی تازه اگر یافتید
بر این دو اضافه کنید
تا بل
باز شود در گمشده بر دیوار...
***
چراغ

بيراهه رفته بودم
آن شب
دستم را گرفته بود و مي كشيد
زين بعد همه عمرم را
بيراهه خواهم رفت
________
حسین پناهي
ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

حرکت وضعي

به تاخت
یورتمه
چهارنعل
فرقی نمی کند...
همیشه از یاد می بری دایره ای به نام زمین را!

______
داریوش یگانه
ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

احساس



با قوافي
چهارپايه اي خواهم ساخت
و با اوزان
سنگ سنباده اي
آنگاه...،
با سگك تسمه ي كمربندي
آن ها را به كول خواهم بست
و در كوچه ها فرياد خواهم كرد:
- آي... قندشكن...
چاقو...
احساس
تيز مي كنيم.
_______
نصرت رحماني
ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

آسمان پير

وقتي اسباب بازي هايمان را از ما گرفتند
ناگهان گريه كرديم
داريم بزرگ مي شويم
و بهانه هايمان براي گريه كردن
دارد تمام مي شود
اما قدري كه زمان گذشت
زندگي باورمان داد
كه ماهي ها
به اندازه ي منقار مرغ ماهيخوار
بزرگ مي شوند
حالا بيا
آسمان آنقدر پير است كه تا آخر دنيا
گريه كنيم
_______
نصرت رحماني
ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

ازل

گل ها را قسمت مي كردند،
گل سرخ
نصيب خار شد.
ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

دروغاي قشنگ



گفتي بايد بنويسم كه شب قصه قشنگه
رو سر ثانيه هامون يه حرير رنگ به رنگه
گفتي بايد بنويسم جاده ي ترانه بازه
شب رو سياه قصه از ستاره بي نيازه
گفتي بايد بنويسم اما سخته اين نوشتن

چه شباي رنگ به رنگي
چه جماعت يه رنگي
نه مسلسلي نه جنگي
چه دروغاي قشنگي

من مي خوام يه آينه باشم روبه روي اين دقايق
مثل يه بغض قديمي واسه دلتنگي عاشق
اما اينجا سنگ سايه مي شكنه آينه ها رو
تو يه لحظه برف وحشت مي پوشونه جاي پا رو
اينجا بايد بنويسي كه چشاي شب قشنگه
اينجا جاي آينه ها نيست اينجا وعده گاه سنگه

چه شباي رنگ به رنگي

چه جماعت يه رنگي
نه مسلسلي نه جنگي
چه دروغاي قشنگي
_______
يغما گلرويي
ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

مهد کودک

تو، هم
دختر بچه اي هستي هنوز
که فقط
کله و پستانهايت پر از باد شده اند
_____

گرد آورنده
ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

من

با قدم هاي من راه مي رود
مردي که دستانش را
در جيب باراني اش جا گذاشته
چشمانش را پشت قاب يک عينک
به هر کس که ميرسد سر تکان مي دهد
هرگاه با نام کوچک من صدايش ميزنند
بر مي گردد
و هميشه پشت در
يادش مي افتد کليد را در جيب باراني من
جا گذاشته
و مرا در خيابان...

_______
فرياد شيري
ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

نوع نگاه

سياه چاله

حفره اي ميان صورتت، توجه ام را جلب كرده
حرف هم مي زند!

***

عشق

لزومي براي عذر خواهي تبر از درخت نيست.
نوع ديگر بوسيدن!

***

زن عميق

دست درازي كنم ؟
دست دراز كنم ؟
كم عمقي تو
تنها نوك كفشهايم خيس مي شود
از اشك
آن هم

_______
داريوش يگانه
ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

پرواز

رها شدن بر گرده ی باداست و
با بی ثباتی سیماب وار هوا
بر آمدن
به اعتماد استقامت بال های خویش

ور نه مساله ای نیست
پرنده ی نو پرواز
بر آسمان بلند
سرانجام
پر باز می کند

جهان عبوس را
به قباره ی همت خود بریدن است
آزادگی را
به شهامت آزمودن است و
رهایی را
اقبال کردن

حتی اگر زندان
پناه ایمن آشیانه ایست و
گرمجاي بی خیالی سینه ی مادر
حتی اگر زندان
بالش گرمیست از بافه ی عنکبوت و
تارک پیله

رهایی را شایسته بودن است
حتی اگر رهایی
دام باشه و قرقیست
یا معبر پردرد پیکانی از کمانی

وگرنه مساله ای نیست
پرنده ی نو پرواز
بر آسمان بلند
سرانجام
پر باز می کند
________
الف. بامداد
ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

شعر براي شعر

"دكتراي ادبيات"

مادر مرا که مي بيند
مريض مي شود
بابا،عجب غلطي کرديم که دکتر شديم:
به من چه که گربه ريغو شمعداني را شکسته
به من چه که کبري خانم هر روزسفره ي ختم ِانعام دارد
دکتر مرا که مي بيند
شاعر مي شود
بابا عجب غلطي کرديم مريض شديم
به من چه که تو تب ِ! شعر داري...

***

"جايزه"


اوّلين شعرم که چاپ شد
پدر يک دوچرخه آورد
دومين شعرم که چاپ شد
پليس ...پدر را برد
ويتوريودسيکا
دوچرخه را!

***

"مرگ ِ مؤلف"

دل ِ تلويزيون را مي شکنم
رگ ِ کنتور را مي زنم
پدر ِ تلفن را در مي آورم
گوش ِ پرده را مي کشم
حال ِ مگس را مي گيرم
جيب ِ زير سيگاري را خالي مي کنم
و بعد...
زير ِ نور ِ شمعي مانده از عيد
پايم را قلم مي کنم مي نشينم تا شعر بيايد
و نمي آيد!

_______
اكبر اكسير
ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

سه شعر ناب




ماهي تو، که بر بام شكوه آمده است
خورشيد اگر گرم تماشاي تو نيست
آيينه ز دستت به ستوه آمده است
دلگير مشو، ز پشت کوه آمده است
***



تا شور تو شعله مي زند در سخنم
اما چون دو چشم دو غزل مي گويند
شوريده ترين شاعر اين شهر منم
نامردم اگر از شاعري دم بزنم
***



زان لحظه كه ديده بررخت واكردم
ني، ني غلطم، كجا سرودم شعري
دل دادم و شعر عشق انشاء كردم
تو شعر سرودي و من امضاء كردم
ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

بهار

لنز سبز مي زني،
حالا زمستان هم بهار است.

***
اگر طناب دار
موهاي تو باشد،
اعتراف مي كنم.

***
عجب دوئلي مي شد،
روبروي تو مي ايستادم
و با سه شماره
بغلت مي كردم.

***
پليس پي قاتل مي گشت.
چشم هايت را پشت عينك آفتابي
قايم كردي.

محمد مهدي نجفي
ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

صبح

خمیر دندان،
مزه ی خمیر ریش می داد
یادت دهانم را
از کف پر کرده بود

Sareh g
ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

– 0 –

يادت هست
براي خرده حساب هاي هفتگي مان
زنگ رياضي
من هفت تير مي کشيدم
تو چاقو
و چه زود
!حساب مان – 0 – مي شد

اكبر اكسير
ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز

تفاهم

موضوعات دم دستی و کپک زده
دستمایه ی آسان تفاهم
نیازی به سفر دریایی نیست
روی زمین هم
به اندازه ی کافی دلایلی برای تهوع
می توان یافت

داريوش يگانه
ارسال و به اشتراگ گذاری در: Facebookفیس بوک | Balatarinبالاترین | Donbalehدنباله | Twitterتویتر | GBuzzگوگل بازز
Related Posts with Thumbnails