سلام، خداحافظ
اعتراف
من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می ترسم
دین را دوست دارم ولی از کشیش ها می ترسم
قانون را دوست دارم ولی از پاسبان ها می ترسم
عشق را دوست دارم ولی از زن ها می ترسم
کودکان را دوست دارم ولی از آئینه می ترسم
سلام را دوست دارم ولی از زبانم می ترسم
من می ترسم، پس هستم
این چنین می گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم ولی از روزگار می ترسم
***
سلام، خداحافظ
سلام، خداحافظ
چیزی تازه اگر یافتید
بر این دو اضافه کنید
تا بل
باز شود در گمشده بر دیوار...
***
چراغ
بيراهه رفته بودم
آن شب
دستم را گرفته بود و مي كشيد
زين بعد همه عمرم را
بيراهه خواهم رفت
________
حسین پناهي
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۵ نظر:
yadash gerami bad
من قطره قطره رفتم از دست...در روز روز زندگانيم
من حسینم ... پناهیم .
خودمو میبینم ، خودمو میشنوم ، خودمو فکر میکنم
تا هستم جهان ارثیه ی بابامه
سلاماش، همه ی عشقاش، همه ی درداش، تنهاییاش ...
وقتیم نبودم ، مال شما .
اگه دوست داری با من ببین
یا بذار باهات ببینم
با من بگو ، یا بذار با تو بگم
سلامامونو ، عشقامونو ، دردامونو ، تنهاییامونو ...
divoone kiye?
aaghel kiye?
joonevare kamel kiye?
shayad bayad begoyam pas az modatha in yeki az behtarin entekhabat bod.khili lezat bordam
ارسال یک نظر